یک گزارش
از تهران
یک گزارش از
تهران: چند هزار
نفر آمده
بودند، اما
نيروهای
انتظامي،
ضدشورش، گارد
ويژه و لباس
شخصيها هم
تقريبا به
همان تعداد
بودند. به قصد
انقلاب سوار
شده بودم اما 16
آذر پياده شدم،
چون سر خيابان
نيروهای
امنيتی
ايستاده بودند
و خيلی از
ماشينها
ترجيحشان اين بود
که آن مسير را
نروند. ساعت 5/4
بود. جمعيت
پراکنده به
سوی ميدان
انقلاب ميرفتند.
دانشگاه به
نظر سوت و کور
ميآمد اما
ميدان کمکم
شلوغ ميشد.
جمعيت مدام
ميدان را دور
ميزدند و به
رغم تلاش
نيروهای
امنيتی و لباس
شخصيها که با
تحکم و گاه با
باتوم سعی در
راندن آنها
به خيابانهای
فرعی داشتند،
سعی داشتند در
ميدان بمانند.
اما به هرحال
عدهای به
خيابانهای
فرعی رانده
شدند، اين بار
به ضرب و زور
گاز اشکآور.
به ندرت شعاری
داده ميشد.
گاه الله و
اکبر و يا
اينکه
ماموران را هو
ميکردند.
مردم بيشتر
حضور داشتند و
راه ميرفتند.
ماموران هم به
بازی مردم تن
داده بودند و
اجازه تجمع
نميدادند. تا
ساعت 5/5 که توی
ميدان بودم به
جز يکی دو مورد،
ضرب و شتمی
صورت نگرفت.
اما کسانی را
دستگير کردند
و عمدتا پسران
جوان. دو نفر
را ابتدای
خيابان کارگر
دستگير کرده و
کنار مغازهای
نشانده بودند.
از آنها ميخواستند
پشت به خيابان
و روبه ديوار
بنشينند و آنها
حاضر به اين
کار نبودند.
آنقدر با
باتوم آنها
را زدند تا
بالاخره
تسليم شدند و
روبه ديوارنشستند.
خيابان
کارگر جنگ و
گريز بود. گاز
اشک آور به وفور
زده شده بود و
مردم به صورت
دستجات کوچک آتش
روشن کرده
بودند. مغازهها
از همان ساعت 5/4
کمکم بستند و
ساعت 5/5 تک و توک
باز بودند.
تجمات دوطرف
خيابان کارگر
تا فاطمی
ادامه داشت.
من از بلوار
به طرف ميدان
وليعصر رفتم.
از توی شانزده
آذر جماعت
زيادی (شايد
هزار نفر)
دستهجمعی
حرکت ميکردند
و با انگشتهايشان
علامت پيروزی
ساخته بودند.
آنها به طرف
ماموران ميآمدند.
اما ماموران
آنها را
پراکنده
کردند. جنگ و
گريز و درگيری
تا ميدان
وليعصر کشيده
شد. ماموران
همه جا با
باتوم، گاز
اشکآور و با
موتورهای
پرسروصدا
مانور ميدادند
و مانع تجمع
مردم ميشدند.
از ميدان
وليعصر به هفت
تير رفتم. آنجا
خبری نبود.
دوباره به طرف
وليعصر
بازگشتم. توی
ميدان کارگر
جوانی را از
پشت يک موتور
پايين کشيدند
و حسابی او را
کتک زدند. دست
وگردنش زخمی
شده بود. شکمش
را گرفته بود
و فرياد درد
ميکشيد.
ماموران ميخواستند
او را با خود
ببرند. ما همه
دور ماموران
جمع شديم.
بيشتر زنها و
دخترها.
ماموران با
زنان و دختران
با ملاحظه
بيشتری رفتار
ميکنند.
مردان وبه
ويژه پسران
جوان را به
راحتی کتک ميزنند
و يا ميبرند.
توی ميدان حتی
دختری جوان با
يکی از ماموران
درگير شد و او
را هل داد و
توی شکمش زد
اما مامور او
را کتک نزد و
حتی دستگير
نکرد (اين هم
از خاصيتهای
يک رژيم
مردسالار
است!).
خلاصه
با پافشاری و
اصرار و ريشسفيدی
يکی دو تا
پيرمرد
توانستيم آن
کارگر جوان را
بدر ببريم.
جماعت در تمام
مسير از وليعصر
تا انقلاب در
رفت وآمد بود.
ماشينها بوق
ميزدند.
مامورين به ماشينها
حمله ميکردند
و ديدم که
شيشه پشت يک
ماشين پيکان
را روی سر
مسافران خرد
کردند. تک و
توک ساندويچفروشيها
باز بود. شاهد
بودم که
مامورين شيشه
يکی از ساندويچفروشيها
را شکستند و
مشتريهايش
را به زور
باتوم بيرون
کردند.
اکثرشان زن و
بچه بودند.
توی بلوار مردم
در حرکت
بودند. عدهای
ميرفتند و
عدهای ميآمدند.
آنان که رفته
بودند باز ميگشتند
و آنان که
بازگشته
بودند راه
آمده را دوباره
و چندباره ميرفتند.
ماموران به
بازی گرفته
شده بودند. آنها
هم مدام به
دنبال جمعيت
ميرفتند،
مانع تجمع آنها
ميشدند. سعی
ميکردند با
شعارهای
دستهجمعی با
رژه و کوبيدن
باتوم روی
سپرهايشان
مردم را
بترسانند،
اما مردم حق
داشتند توی
خيابان
باشند، حکومت
نظامی که نبود!
اگر هم بود
اعلام نکرده
بودند! روی
چمنهای
بلوار
خانوادهای
روی گازپيکنيکياش
چای دم ميکرد
و کمی بالاتر
گروهی از لباسشخصيها
روی چمنها
ولو شده و
خستگی در ميکردند. منبع:
روشنگری